سفارش تبلیغ
صبا ویژن

*
*
*
*
*
*
*
سفارش تبلیغ
صبا ویژن
الــــــــــــکـس - ام بـــــــی ام تــــــــــو
سفارش تبلیغ
صبا ویژن
مردی از قبیله خثعم نزد رسول خدا آمد و گفت : «منفورترین کار نزد خداوند چیست ؟».فرمود : «شرک ورزیدن به خداوند» .پرسید : «پس از آن چیست ؟».فرمود : «بُریدن از خویشان» .پرسید : «پس از آن چیست ؟».فرمود : «امر به منکر و نهی از معروف» . [.عبداللّه بن محمّد ـ به نقل از امام صادق علیه السلام ـ]
ام بـــــــی ام تــــــــــو
  • پست الکترونیک
  • شناسنامه
  •  RSS 
  • پارسی بلاگ
  • پارسی یار
  • در یاهو
  • ادامه مطلب...

    الــــــــــــکـس ::: شنبه 87/2/14::: ساعت 5:21 عصر
    نظرات دیگران: نظر

    ادامه مطلب...

    الــــــــــــکـس ::: شنبه 87/2/14::: ساعت 5:21 عصر
    نظرات دیگران: نظر

    ادامه مطلب...

    الــــــــــــکـس ::: شنبه 87/2/14::: ساعت 5:21 عصر
    نظرات دیگران: نظر

    ادامه مطلب...

    الــــــــــــکـس ::: شنبه 87/2/14::: ساعت 5:20 عصر
    نظرات دیگران: نظر

    ««« o «««  تقلب آزاد       درس خواندن ممنوع  »»» o »»»

    به مناسب برگزاری آزمون پذیرش دستیار تخصصی در روز پنج شنبه 11/12/ادامه مطلب...

    الــــــــــــکـس ::: شنبه 87/2/14::: ساعت 5:7 عصر

    بدو بدو دو تا معمای توپ توپمعمای البرت انیشتین و..ادامه را کلیک کن بدددو!!

    ادامه مطلب...

    الــــــــــــکـس ::: شنبه 87/2/14::: ساعت 5:4 عصر

    می گویند عشق که می آید ، عقل کور می شود و انسان نمی تواند مثبت و منفی ها را به شکل واقعی ببیند و فقط مثبتها را می بیند . اما من می گویم وقتی عشق پا به میدان می گذارد ، عاشق هنوز هم منفی ها را می بیند ، اما معشوق را به خاطر منفی داشتن می بخشد و می گوید که این منفی ها قابل گذشت و اصلاح هستند و در قیاس با آن همه مثبت اصلا قابل اعتنا نیستند . به عبارتی وقتی عشق ظاهر می شود میزان بخشیدن هم افزایش می یابد و هر چه عشق بیشتر باشد بخشودگی و اغماض و چشم پوشی هم بیشتر است .

    مادرها را به خاطر بیاورید!یادتان می آید وقتی در کودکی کار خطایی می کردیم و همه برای تنبیه شدن ما بسیج می شدند ، پشت دامن مادر پناه می گرفتیم و او که خیلی مواقع حتی نمی دانست چه کرده ایم فورا رای به بی گناهی ما می داد و می گفت که همه خطاکارند و بچه ها اگر شیطنت نکنند سالم نیستند و خلاصه به شکلی ما را قبل از همه می بخشید و به ما آرامش می داد .

    فکر می کنید چرا خیلی از دختران با وجودی که می دانند فردی که به خواستگاریشان آمده از بعضی جهات مشکل دارد باز هم ازدواج با او را می پذیرند!؟جواب بسیار ساده است !! این دختران مشکل خواستگار خود را قابل بخشش و قابل چشم پوشی و از جهاتی اصلاح شدنی می دانند و به همین خاطر بر خلاف میل اطرافیان باز هم او را به عنوان همسر خود می پذیرند . این دختران به هیچ وجه کور نیستند و در واقع به خاطر عشق و علاقه ای که پیدا کرده اند ظرفیت بخشودگی شان بالا رفته و از خطاهای معشوق چشم پوشی می کنند! حالا از شما سوالی دارم و انتظار دارم که خوب روی این سوال و جوابی که می دهید فکر کنید . در واقع جوابی که شما به این سوال می دهید موضوع این بحث است و به شما نوید می دهم که اگر خوب روی سوال و جوابی که می دهید تامل کنید خواهید دید که این مطلب آرامش جاودانه و بیکران و بی واسطه ای را بر زندگی شما حاکم می کند .

    سوال من این است:"چه کسی ما را از پدر و مادر و همسر و دوست بیشتر دوست دارد؟به عبارت دیگر آن کدام موجود عالم است که عشق و محبتش نسبت به تک تک ما از هر موجود دیگری حتی مادر و همسر بیشتر است؟"

    جواب بسیار ساده است . همان کسی که او را به عنوان خالق هستی و صاحب کاینات می شناسیم . یعنی همان موجودی که ما در فارسی به او "خدا" می گوییم و مالک کل زمین ها و آسمان هاست . شاید یکی که خیلی گناه کرده باشد و خود را روسیاه ترین موجود عالم بداند از راه برسد و بگوید که حتی خدا هم از او رویگردان شده و دیگر عزیزش ندارد . اما این با منطق ابتدایی که من و شما خوب می دانیم درست نیست و جور درنمی آید!!؟ چرا که همه خوب می دانیم موجودی که خدا نخواهد باشد ، حتی اگر تمام عالم و آدم دست به دست هم دهند ، او یک لحظه هم نمی تواند بیشتر زنده بماند و بلافاصله به دیار نابودی و فنا فرستاده می شود . پس همین که هستیم و نفس می کشیم همین بودن ما نشانگر آن است که خالق هستی بی اعتنا به نظر همه آدم های رنگ و وارنگ دنیا ، ما را عزیز می دارد و به ما عشق می ورزد . ممکن است بگوئید ما گناهان بسیار زیادی انجام داده ایم و این گناهان بین ما و خداوند عالم فاصله انداخته است . اما حقیقت آن است که چنین فاصله ای هرگز وجود نداشته و ندارد و نخواهد داشت و خالق کاینات به واسطه عشق و علاقه بی نهایتی که به تک تک مخلوقاتش دارد ، با وجود دیدن این گناهان ما را می بخشاید و در نزدیکترین فاصله با ما منتظر است تا نگاهمان را برگردانیم و چشم در چشم مهربانش دوزیم و در زیبایی نگاهش غرق آرامش ابدی گردیم .

    یعنی درست شبیه مادری که قبل از برگزاری هر دادگاهی رای به بی گناهی و بخشودگی فرزندش می دهد ، خالق کاینات هم ، که عشقش میلیونها برابر بیشتر از عشق تمام مادران عالم است ، ما را بخشیده و به هیچ وجه قصد ندارد آرامش و زیبایی زندگی از این به بعدمان را به واسطه خطاهایی که مرتکب شده ایم بر ما حرام کند . او با قرار دادن فرصتی به نام بازگشت یا توبه ، این نشانه را سر راهمان گذاشته که فقط با یک لب جنباندن و دل همراه کردن می توانیم مثل روز اول پاک و پاکیزه شویم و با خدای خود بی اعتنا به نظر دیگران به راز و نیاز بپردازیم .

    رابطه بین هر موجودی با خدای خودش یک رابطه شخصی و اختصاصی و کاملا محرمانه و خصوصی است و این اطمینان را به شما می دهم که خالق کاینات به دلیل عشق پایان ناپذیرش حتی برای لحظه ای ناآرامی و نگرانی و دلواپسی شما را از بابت بار سنگین گناهانی که بر دوش می کشید نمی خواهد و فقط با اشاره شما همه خطاها را می بخشد و در نزدیکترین فاصله از شما به حرف هایتان گوش می دهد!

    فکر می کنید چرا بسیاری از آدم ها سالهاست به کار خطایی مشغولند و هنوز هم با وجودی که می دانند راه به خطا می روند ، دست از خطا برنمی دارند و به آن کار اشتباه ادامه می دهند!!؟ دلیلش خیلی ساده است!! یک نفر که معلوم نیست شکل و قیافه اش چگونه بوده روزی که این شخص قصد داشته برگردد با او برخورد کرده و به او گفته که دیگر موجودی حساب بخشیده شدنش نزد خدا ته کشیده و او دیگر قابل بخشش نیست و باید تا آخر زندگی بار سنگین این نابخشودگی ابدی را بر دوش بکشد!!

    اما حقیقت این است که موجودی حساب ما نزد خداوند عالم هرگز ته نمی کشد و ما هر لحظه که اراده کنیم و با تمام وجود در محضر حضرت حق سر تسلیم فرود آوریم بلافاصله می توانیم حضور او را با دنیایی از عشق و آرامش ، بدون نیاز به هیچ واسطه بیرونی مستقیما در درونمان حس کنیم .

    در این رابطه بد نیست داستانی را نقل کنم: می گویند روزی سگی هار به دختر بچه بی گناهی حمله کرد . دختر ترسیده بود و سگ هم بسیار وحشی بود . در این لحظه برادر کوچک دخترک از راه رسید و با چوب و سنگ ، به سگ حمله کرد و او را کشت .

    وقتی اهالی ده متوجه قضیه شدند پسرک را به خاطر شجاعتش تشویق کردند اما پسرک بسیار غمگین و وحشت زده بود . او را نزد مرد عارفی که از آن ده عبور می کرد بردند تا با پسرک صحبت کند . پسرک دائم زیر لب می گفت که معلم پیر دهکده گفته که انسان نباید به حیوانات آسیب برساند و اگر چنین کند در آن دنیا همان حیوان به سراغش می آید و آزارش می دهد .

    مرد عارف لبخندی زد و دستی بر سر پسرک کشید و گفت:"اما پسرم تو به خاطر حمایت از خواهر کوچکت این کار را کردی و خداوند عالم خودش خوب می داند که دلیل کار تو چه بوده و به همین خاطر تو را می بخشد و تو باید به این بخشش از طرف خداوند اطمینان داشته باشی"

    اما پسرک حرفهای مرد عارف را قبول نداشت و دائم همان جمله معلمش را تکرار می کرد . مرد عارف که دید حرفش در پسر اثری ندارد از جا برخاست و سری به علامت تاسف تکان داد و خطاب به مردم گفت:"متاسفانه معلم او هر که بوده ذهن او را نسبت به بخشایش بی نهایت خداوند مخدوش کرده و او اصلا باور ندارد که بخشش خالق کائنات بسیار فراتر از قضاوت های امثال من و معلم اوست . او باور دارد که خطایی مرتکب شده و سزاوار مجازات است و برای چنین کسی هیچ کمکی از من ساخته نیست . بروید همان معلم را پیدا کنید شاید او بتواند نظر پسرک را برگرداند .

    در این هنگام مرد عارف راهش را کشید تا از آن ده بیرون برود . پدر پسرک نگران از سرنوشت پسرش به دنبال مرد عارف دوید و از او پرسید:"اگر ما نتوانیم معلم را پیدا کنیم و اگر پسرک باز هم روی بخشیده نشدنش توسط خالق کاینات اصرار کرد چه اتفاقی می افتد؟"

    مرد عارف آهی کشید و گفت:" آن وقت پسرک در این دنیا زندگی خوبی را تجربه نخواهد کرد و در آن دنیا سگ منتظر او خواهد بود تا همان گونه که پسرک باور دارد مجازاتش کند!! این کمترین تاوانی است که شخص بی اعتقاد به بخشایش بی نهایت خالق کاینات باید بپردازد ."

     



    الــــــــــــکـس ::: شنبه 87/2/14::: ساعت 4:44 عصر

     

            شکم بچه هایش را نمی تواند سیر کند ولی 100ها هزار تومان خرج خرید مبل سلطنتی می کند تا نشان دهد وضع زندگی اش بد نیست ! جهیزیه دخترش کامل نیست و هنوز نتوانسته او را به خانه شوهر بفرستد اما با قرض و قوله موبایل گران قیمت می خرد تا به بقیه نشان دهد که از قافله پولدارها چندان هم عقب نمانده است . چشمان گود افتاده و رنگ و روی زرد بچه هایش نشان از تغذیه ناسالم دارد ولی النگوهای دست خودش گوشواره های گوش بچه هایش را حاضر نیست بفروشد تا مردم نگویند او فقیر است و لااقل جزو طبقه خوش درآمدها نیست !!

    اما آیا چنین آدمی توانگر است ؟ خوب معلوم است که نه!!همه می دانند که توانگران چنین نیستند و اصلا برایشان نظر بقیه در خصوص میزان مال و ثروت آنها بی اهمیت است .پس چرا با وجود این خیلیها هنوز اصرار دارند که حفظ ظاهر و خرج کردن برای تجملات مهمتر از پرداختن به باطن و اصول است؟

    جواب این سوال را باید در تصور غلط انسانها نسبت به طرز تفکر توانگران دانست و در اهمیت زیاد دادن به حرفهای مردم جستجو کرد . داستان شاهزاده و گدا اثر مارک تواین را حتما خوانده اید و احتمالا فیلم آنرا چندین بار از تلویزیون دیده اید . در این داستان وقتی یک شاهزاده متوجه شباهت عجیبش با یک پسر گدای همسن و سال خودش می شود ، لباسهایش را با او عوض می کند و وارد جامعه گدایان میشود . ولی هرگز نمی تواند خوی و رفتار فقیران را بپذیرد و با آنها کنار بیاید . یعنی با وجودی که لباسش فقیرانه بود و در محیط فقیران هم زندگی می کرد ، هنوز هم مانند شاهزادگان با زندگی و اطرافیان خود برخورد می کرد . او اصلا اصراری نداشت که لباسش را به رخ دیگران بکشد . حدس بزنید چرا؟ چون همه چیز داشت ! او با وجودی که دیگران باورش نمی کردند اما خودش باور داشت که شاهزاده است و اصلا در بند اینجور ادا بازیها نبود . توانگران واقعی اینگونه اند .

    کمی به عکسهای غیر رسمی بیل گیتس میلیاردر معروف نگاه کنید . با لباسی کاملا عادی و از همه مهمتر ارزان قیمت در خیابان شهرهای فقیر با دمپایی راه میرود و به همراه زنش نقشه می ریزد که چگونه پول اضافه اش را برای بهسازی زندگی فقیران کشورهای مختلف جهان خرج کند که واقعا به دردشان بخورد!!!مثلا سیستم آبرسانی آنها را بهبود ببخشد یا مانع از شیوع بیماریهای فراگیر بین کودکان و زنان شود .اینکه او چگونه با اضافه پولش رفتار میکند موضوع دیگری است اما نکته اینجاست که جناب توانگر و خانواده اش فقط به اندازه نیاز از پولشان برداشت می کنند و اصلا هم به نظر بقیه نسبت به میزان ثروتی که دارند اهمیتی نمی دهند .

    شاید بگویید که خیلی از میلیونرها را می شناسید که برعکس بسیار متکبر و فخرفروش اند و احساس می کنند به واسطه ثروتی که پشت سر خود دارند یک سر و گردن از بقیه بالاترند . اما باید بین توانگر و میلیونر تفاوتی قائل شوید و به این نکته کلیدی توجه داشته باشید که توانگر فرقش با میلیونر این است که اگر هر دو همین الان تمام ثروت خود را از دست بدهند ، شخص توانگر می تواند در اندک مدتی دوباره توانگر شود و آن میلیونر بی خبر از اسرار توانگری ، برای همیشه باید از دنیای ثروتمندان خداحافظی کند و به قبیله ناتوانگران بپیوندد .

    حالا دوباره از شما می پرسم:توانگران چگونه پول خرج می کنند!؟

    جواب فوق العاده ساده و زیرکانه است:"توانگران هوشمندانه و به اندازه نیاز خودشان خرج می کنند!"

    اگر جنس ارزان قیمت و خوبی،کیفیت و دوام کافی داشته باشد شک نکنید که یک توانگر آنرا می خرد . او اصلا مانند فقیران با اجناس گران مغازه ها برخورد نمی کند که چون یک جنس گران است پس حتما کیفیت اش خوب است . برعکس به نیاز خودش نگاه می کند و اینکه آیا چیزی که می خرد از لحاظ کیفیت نیاز او را برآورده می کند یا نه.در صورت مثبت بودن جواب بدون هیچ درنگی جناب توانگر آن جنس را    می خرد و از مغازه بیرون میرود .

    شاید برای شما هم حیرت انگیز باشد اما بد نیست بدانید که عمده خریداران اجناس گران قیمت مغازه های لوکس و تجملی و به اصطلاح بالاشهری اشخاص متوسط و فقیر جامعه اند و عموما توانگران اصلا به این مغازه ها سر نمی زنند .

    یک توانگر با خودش فکر می کند که نباید پول را هدر داد و باید آنرا به جریان انداخت تا قدرت زایش پیدا کند .  به همین خاطر فقط به اندازه نیازش هزینه می کند و مابقی را در مسیری که خودش درست      می داند به جریان می اندازد . البته برای هزینه کردن هم برنامه و حساب و کتاب دارد و همیشه دفترچه نیاز خود و خانواده را با اولویت بندی منطقی و قابل توجیه در جیب خود همراه دارد و می داند که امروز باید چه چیزی را به چه دلیلی به چه میزانی و با چه حدود قیمتی بخرد . در واقع یک توانگر قبل از پول خرج کردن این موارد را حتما در نظر می گیرد و با این نوع تفکر است که بین خود و یک پولدار معمولی و تصادفی تفاوت ایجاد می کند .

    آیا دفترچه نیاز دارید ؟ یعنی میدانید خود و فرزندان و کارمندان واطرافیانتان در حوزه های مختلف درمانی،تغذیه،تحصیلی،معنوی و ... چه نیازهایی دارند و این نیازها را از روی کدام کمبود متوجه شده اید و آیا برآوردن این نیاز مهم است؟درجه اهمیت یا اولویت پرداختن به این نیاز چه قدر است؟یک توانگر به همه نیازها می پردازد و هیچ نیازی را قربانی نیاز دیگر نمی کند . هزینه کردن و پول خرج کردن برای رفع این نیازی که تشخیص داده اید چقدر باید باشد و به عبارت ساده تر هزینه رفع این نیاز چقدر است؟ یک توانگر هر وقت می خواهد چیزی بخرد دقیقا می داند که حدودا قرار است برای خرید آن چیز چقدر هزینه شود . او همین طوری کلی و چشم بسته خرید نمی کند .

    در چه محدوده زمانی باید این نیاز برآورده شود .آیا حتما لازم است همین الان با هر جان کندنی که هست و به هر قیمتی که شده،نیاز برآورده شود یا می توان مدتی صبر کرد و با حوصله به جست و جوی بهترین چاره برای آن نیاز برخاست!؟ هرچند خریدهای اظطراری در زندگی هرکسی وجود دارند اما یک توانگر فقط به این دلیل که ناگهان داخل بازار افتاده و یا دیگران دارند خرید می کنند،پولش را خرج       نمی کند . او عجله ای برای تبدیل پولش به چیزی که ممکن است بیهوده باشد ، ندارد .

    چقدر از این نیاز ذهنی است ! یعنی به خاطر نظر مردم و یا چشم و هم چشمی یا فخرفروشی و ... است. هرچه ذهنی بودن نیاز بیشتر باشد بی اهمیت تر می شود!

    و جالب این جاست که توانگر چه هنگام خریدن یک تکه نان و چه هنگام امضای قرارداد یک کارخانه بزرگ در هر دو حالت موارد فوق را دقیقا درنظر می گیرد و رعایت می کند . اکنون برای اینکه اختلاف بین یک توانگر واقعی و یک غیر توانگر را دریابید هر وقت دیدید کسی چیزی می خرد روی جواب این سوال فکر کنید که توانگران چگونه خرید می کنند ؟



    الــــــــــــکـس ::: شنبه 87/2/14::: ساعت 4:44 عصر

     

        من بر اثر عذر می خواهم بی فکری بعضی از افراد در هدیه دادن که مشکل اکثر مردم نیز هست تصمیم گرفته بودم تا هرچه سریعتر مطلبی در این مورد نیز تهیه کنم و بگم که : ای بابا ، ما هم دل و احساس داریم . خسته شدیم از دست این هدایای سرسری که ذوق هدیه دادن به دیگران را در ما می کشد.آخه تا کی باید هدیه ای دریافت کنیم که از آن خوشمان نمی آید و مجبوریم که به اجبار و عرض احترام هم که شده از صاحب هدیه تشکر کنیم . اما خدا را شکر زودتر از آنچه که فکر می کردم موفق شدم این مطلب را بنویسم و تقاضا دارم که همه آن را بخوانند مخصوصا خانم ها تا در هدیه دادن به مردان دچار سر گیجه نشوند . امیدوارم که لذت ببرید .  

    همیشه خریدن هدیه برای مردان مشکل بوده است . با رسیدن مناسبتهای مختلف با خود میگوییم:"چه هدیه ای به او بدهم تا واقعا دوست داشته باشد و خوشش بیاید؟ "

    اگر شما همسری را دارید که هرچیزی را که بخواهد دارد،باز هم باید هنگام خریدن هدیه دقت کنید.خریدن هدیه برای مردان مخصوصا چیزی که واقعا دوست داشته باشند کار مشکلی است . زمانی که احساس می کنید هیچ هدیه عالی برای شاد کردن یک مرد ندارید ،این نکات به نظر بنده به شما کمک می کند که از روانشناسی هدیه دادن به مردان آگاه شوید و هدیه ای منحصر به فرد انتخاب کنید .

    1.کاربردی فکر کنید نه احساساتی: پروفسور مارگارت راکر دکترای روان شناس و کارشناس در حوزه هدیه دادن می گوید:"در یک رابطه،مردان بیشتر از زنان دوست دارند هدیه ای دریافت کنند که بیشتر از میزان پول پرداخت شده،کاربرد داشته باشد .به طور مثال ممکن است زنی از یک خانه پر از گل رز هیجان زده شود ،اما یک مرد ترجیح میدهد وسیله ای قابل استفاده داشته باشد .پس به عنوان هدیه برای یک مرد به یک توپ فوتبال فکر کنید تا نامگذاری یک ستاره به نام او و یا یک جفت دمپایی به جای یک شی تزئینی .

    2.به آنچه که می خواهد گوش بدهید:به نظر من معمولا خانمها با اشاره هایی غیرمستقیم در مورد هدیه مورد علاقه خود صحبت می کنند،اما مردها دوست دارند آنچه را که می خواهند به طور مستقیم بگویند . به جای اینکه بیرون بروید و یک هدیه سورپرایز بخرید،به راحتی خریدن آنچه که مرد خواهان آن است ، میتواند هدیه ای ایده آل باشد . نکته کلیدی این است ، به چیزی که یه مرد میخواهد توجه نشان بدهید و بخرید نه چیزی که شما میخواهید و یا فکر می کنید که او میخواهد .

    3.هدیه خود را مطابق با علاقه او تهیه کنید:زمانی که به دنبال هدیه ای کاربردی برای مردان هستید اطمینان حاصل کنید که هدیه شما مطابق علاقه اش باشد. مثلا اگر علاقمند به باغبانی است ممکن است از داشتن یک گیاه خاص و یه یک وسیله باغبانی خوشحال شود . تماشا کردن فیلم را دوست دارد؟شاید یک دستگاه پخش DVD ، یک سیستم صوتی و یا یک سری CD و DVD    او را خوشحال کند .

    4.از دادن هدایای کلی و سرسری خودداری کنید: بیشتر ، خانمها از این روش هدیه دادن استفاده می کنند تا آقایان{بیچاره آقایان که وقتی مشاجره ای یا چیزی هم با خانمشون پیش میاد باید سرزنش شدن از طرف خانمشون را تحمل کنند که هی میگن:تو آرزوهای من را برآورده نکردی،هدیه خوبی واسا من نمی خری و... که مرد بیچاره هم از سر کم حرفی تسلیم زنش میشه.اما من در اینجا از حقوق مقدس مردان دفاع میکنم،ادامه مطلب را ببینید}. بیشتر مردم از جمله مردان برای هدایای سرسری و کلی ارزشی قائل نیستند.هدایای کلی و سرسری،مثل جوراب و لباس زیر که هر سال به مردی هدیه داده اید {مخصوصا در عید}،هدایای بی بها و کم ارزش تلقی می شوند .

    راکر می گوید:"چیزی را که در گنجه دارید و آن را به هرکسی میتوان هدیه داد ، هدایایی کم ارزش هستند."

    5.هدیه ای جالب بدهید: معمولا مردان از هدیه هایی جالب خوششان می آید.البته استثنا هم وجود دارد . کسانی که حقوق ثابت دارند ترجیح می دهند چیزی را داشته باشند که نیاز دارند.نکته کلیدی یافتن چیزی است که مردان از آن استفاده خواهند کرد و کاربردی باشد،اما چیزی که در عین مورد استفاده بودن،جالب هم باشد،نه چیزی که فقط مربوط به کار باشد . برای مثال خریدن یک ست ابزار نجاری ،برای یک مرد مثل خرید یک جاروبرقی برای یک خانم است ،مگر اینکه مرد علاقمند به کارهای چوبی و نجاری باشد و شما آن وسیله خاص را مورد نیاز او ببینید .

    6.در خریدن هدیه کمی فکر کنید: مردان هم دوست دارند حس کنند که مورد توجه اند و یک هدیه بافکر میتواند به آنها این احساس را بدهد که مورد علاقه و مورد حمایت هستند . چه چیزی یک هدیه را با فکر می کند؟ پیدا کردن چیزی که او می خواهد و به آن علاقمند است.در سایتهایی که هدایای جالب و منحصر به فرد پیشنهاد می کنند ، جست و جو کنید . به طور جایگزین ، بعضی وقتها هدیه ای که خودتان برای او درست می کنید می تواند بهترین گزینه باشد . مثل تصویری که خودتان طبق سلیقه او نقاشی کرده اید ، یا یک جعبه از شیرینی های خانگی مورد علاقه اش  .

      پند امروز: کسی که می تواند انجام می دهد ، کسی که نمی تواند یاد می دهد



    الــــــــــــکـس ::: شنبه 87/2/14::: ساعت 4:44 عصر

    من خودم به شخصه علاقه زیادی به دست نوشته های عاشقانه ، فلسفی ، هنری و ... دارم و گاهی اوقات در تنهایی هایم دست به قلم می شوم و برای خودم می نویسم و حالا بدمان نمی آید که از این نوشته ها در وبلاگمان برای مخاطبان محترم قرار دهیم . دوستان اگر مایلید تا در این زمینه همکاری داشته باشید می توانید از این به بعد با من در این کار شریک شوید و نوشته های خود را برای ما ارسال کنید تا من آنها را به اسم خودتان در وبلاگ قرار دهم . برای آغاز من برخی از نوشته هایم را در زیر قرار میدهم . { این کار از این جهت انجام میشود که وبلاگ قدری طعم رمانتیک گونه ای پیدا کند }

               راه بی پایان                                       نگاه نورانی

    قله ای را از دور                                                    روبرویم بودی

    من تماشا کردم                                                    گرمی دستانت

    ناگهان در قلبم                                                     دست من را حس کرد

    عشق برپا کردم ...                                                یک تبسم بر لب

    سایه اش را دیدم ...                                              قصه ها ساخته بود

    ناگهان ترسیدم ...                                                بازوانت همه چیزم شده بود

    وسعتش را در فکر                                                و نگاهت گاهی

    در زمان سنجیدم                                                   آن قدر نورانی

    قامتی گویا داشت،چهره ای طولانی                          که چراغم شده بود .

    بر فرازش عشق و،راه بی پایانی...

            دیدار دوباره

     

    بسان آبی دریا به رویایت بیایم

    برای خواب شیرینت سبدها گل من آرم

    بسان تک شهاب وادی عشق

    از فراز خانه تو در بیایم

    به یاد رنگ شیرین نگاهت

    به راهت خانه ای از گل نشانم

    به یاد شوق دیدار دوباره

    سر راهت تمام غصه دل را ببارم



    الــــــــــــکـس ::: شنبه 87/2/14::: ساعت 4:44 عصر

    <      1   2   3   4   5   >>   >

    لیست کل یادداشت های این وبلاگ

    Google


    در کل اینترنت
    در این سایت

    دریافت کد

     

    کد دوکاره جستجو گر گوگل

    >> بازدیدهای وبلاگ <<
    بازدید امروز: 3
    بازدید دیروز: 0
    کل بازدید :103048
    این صفحه را صفحه ی خانگی خود کنید
    >>اوقات شرعی <<

    >> درباره خودم <<

    >> پیوندهای روزانه <<

    >>آرشیو شده ها<<

    سفارش تبلیغ
    سفارش تبلیغ
    Click Here To Navigate
    سفارش تبلیغ
    --------------------------------------------------------------------------------
    >>لوگوی وبلاگ من<<
    ام بـــــــی ام تــــــــــو

    >>لوگوی دوستان<<

    من یک به دنبال با سن با کد شهر
    تا

    p.d

    -----------------------------------------------------


    Javascripts


    >>موسیقی وبلاگ<<
    ">
    >>اشتراک در خبرنامه<<
     

    >>طراح قالب<<