اگر سارقان شما را وادار کردند که از کارت عابر بانکتان پول بگیرند شما رمز

کارتتان را به صورت معکوس (یعنی از آخر به اول) وارد کنید مثلا اگر کلمه

عبور شما 1254 میباشد شما عدد 4521 را وارد کنید. با این کار عابر بانک

به شما پول میدهد ولی در عین حال دستگاه به صورت خودکار پلیس را در

جریان سرقت قرار میدهد. این قابلیتی است که تمام دستگاههای خودپرداز

دارند ولی اکثر مردم از آن بی خبرند.

بابا طاهر عر یا ن پیری وارسته و درویشی فروتن بود که دل به حقیقت بسته و صفای عشق به معبود را با خلوت دل در هم آمیخته بود. بابا طاهر از شاعران اواسط قرن پنجم هجری قمری و از ...

دعای داریوش بزرگ در هنگام تاج گذاری : به نام اهرامزدا این کشور را از شر دشمن و دروغ و خشکسالی در امان دار .

همیشه کلمه ی عشق را بر زبان جاری می کنم اما هیچ گاه به صورت مطلق آن را احساس نکرده ام. همیشه می گویم بدون عشق زندگی ممکن نیست، اما صدها انسان را می بینم که بدون آن در این دنیای پهناور زندگی می کنند. همیشه می گویم عشق حسی آشناست، اما با تنها حسی که بیگانه ام عشق است. پس عشق چیست؟ چیست این حس عاشقانه؟ چیست این واژه ی سه حرفی؟ آیا تنها یک واژه ی سه حرفی ست یا ... نمی دانم، نمی دانم پس از این یا چه بنویسم.

همیشه کلمه ی عشق را بر زبان جاری می کنم اما هیچ گاه به صورت مطلق آن را احساس نکرده ام. همیشه می گویم بدون عشق زندگی ممکن نیست، اما صدها انسان را می بینم که بدون آن در این دنیای پهناور زندگی می کنند. همیشه می گویم عشق حسی آشناست، اما با تنها حسی که بیگانه ام عشق است. پس عشق چیست؟ چیست این حس عاشقانه؟ چیست این واژه ی سه حرفی؟ آیا تنها یک واژه ی سه حرفی ست یا ... نمی دانم، نمی دانم پس از این یا چه بنویسم.

شبی با خدای خود به راز و نیاز نشستم و عاجزانه از او خواستم که به من نشان دهد که این عشق چیست؟ به من بگوید و مرا از این سردرگمی نجات دهد. ناگاه به یاد نگاه های معصومانه ی کودکان آواره در جنگ افتادم. به یاد ضجه ها و فریادهای مادرانی افتادم که تنها امیدهایشان را از دست داده بودند. به یاد دودها و انفجارهایی افتادم که هزاران کانون پر محبت و عشق را ویران کرد و به گورستانی از نفرت و بیزاری تبدیل نمود.

ناگاه به خود آمدم. آری ... آری این همه بی محبتی و ناآرامی همگی به دلیل نبودن همین واژه ی سه حرفی، یعنی عشق بود. این همه فساد و بی رحمی، این همه سنگدلی و بی مهری، به دلیل فقدان محبت و عاطفه بود.

هدف از آفرینش همه ی موجودات حب پروردگار بوده. خداوند از روی عشق و محبتی که نسبت به بندگان خود داشت آن ها را خلق کرد و همزمان عشق نامحدود و بی انتهای خود را در قلب و روح آنان به ودیعه گذارد تا بندگان این عشق الهی را در این دنیای فانی اول به او و سپس به یکدیگر نثار کنند تا آرامش و امنیت را برای خود در این جهان پهناور به وجود آورند و هزاران بار زبان به شکرانه بگشایند و خداوند را برای این موهبت الهی سپاسگزار باشند.

اما ما چگونه این موهبت را شکرگزاری کردیم؟

هر روز آتش جنگی جدید برافروختیم، بچه های بی پناه را آواره نمودیم. به بی پناهان ظلم و ستم روا داشتیم. عشق و محبت را کُشتیم و به جایش تخم کینه کِشتیم. هرکاری کردیم جز آنچه که باید می کردیم. در ویران کردن آبادی ها کوشیدیم، اما خرابه ای را آباد نساختیم. چه دل ها که شکستیم، اما حتی یک دل را به دست نیاوردیم. واینکه:

هیچ حیوانی به حیوانی نمی دارد روا

آنچه این نامردمان با جان انسان می کنند

آیا مفهوم عشق این است؟

این جهان وسیع از کمبود عشق رنج می برد. این آشیانه ی موقت نیاز به محبت دارد. چه بگویم ؟ کجا فریادم را سر دهم؟ به کدامین تکیه گاه تکیه کنم؟

عشق آموختنی نیست، کافی ست کمی در پستوی قلبت آن را جستجو کنی.

ای سوخته ی سوخته ی سوختنی

عشق آمدنی بود نه آموختنی

نام ما انسان است و تنها زمانی می توانیم آن را بر خود اطلاق کنیم و تنها زمانی معنی پیدا می کنیم که با عشق همگام شویم؛ همانطور که رودها در جاری شدن و علف ها در سبز شدن، معنی پیدا می کنند. پس عشق بورز. با کوله باری از عشق این شعله های بی مهری را خاموش کن و اینها میسر نمی شود، جز با تمسک به یگانه خالق هستی، خدا.

اگر به جای بت هایی چون پول و منفعت که آتشکده ی سردی و بیرحمی را در جهان به وجود آورده اند،حقیقتی مانند عشق و محبت را جایگزین کنیم، اگر آدمیتی را که سال هاست مرده است با روح عشق زنده کنیم؛ دیگر این شعردر مورد جهان ما مصداق پیدا نمی کند:

قرن ها روزگارِ مرگ انسانیت است

سینه ی دنیا زخوبی ها تهی ست

صحبت از آزادگی، پاکی، مروت، ابلهی ست.

پس:

باشد که خانه ای نداشته باشم.

باشد که لباس فاخری بر تن نداشته باشم.

باشد که حتی دست و پایی نداشته باشم.

اما نباشد ، هرگز نبا شد

که در قلبم عشق نباشد، هرگز نباشد.